سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله

همه رفتن کار من شده گریه و زاری 

سیاهه روم آقا ولی بازم هوامو داری

همه هستیم شده شهادته به راه دلبر

موقع جون دادن آقا منو تنها نزاری...

 

میگم یه چیزی...

راه دلبر رو در پیش گرفتی و دل میبری؟

با همه خوبی ها و مهربونیات...

و اون چشم هایی ک خدا رو فریاد میکنن...

بدجور دل میبری

میدونی ...

ارامش دلم...یا نگاته...یا صداته....

با میشینم زل میزنم به چشمات

یا صدات توی گوشم طنین اندازه...

خودمم نمیدونم چرا

ولی برام اونقدر مقدسی ک حد نداره

اونقدر باهات انس گرفتم

باهات آروم آرومم...

خیلی وقتا ناراحتت میکنم

میدونم...

ولی تو همیشه هوامو داشتی...

هر وقت ازت چیزی خواستم بهم دادی...

میدونی...

بعضی عکساتو ک میبینم میخوام یه دل سیر گریه کنم.

از بیخوابی هات زیر چشمای قشنگت گود افتاده...

میگی استراحت بعد شهادت...

راستی...الان یه دل سیر استراحت کن...

الان دیگه دل نگرانی نداری...

الان دیگه اروم اروم بخواب...

ولی با همه خستگی هات لبات همیشه میخندن.

هرچند خسته

ولی خندونن...

آخ...

آخ...

حسین...

به چشمات...

حسودیشون...

میشد...

که ...

بهش..

تیر زدن...

آخ...

آخ..

خدا...

به چشمای قشنگت که خدا رو داد میزنن حسودی میکردن نامردا

تو این روزای بی کسی کار دلم صبوریه

یعنی قسمت میشه منم...شهید بشم تو سوریه

 

حسین چه ابرویی داشتی پیش خدا...

که اینقدر زود اجابت کرد خواسته ات رو...

نه...

واسطه ات مادر بوده حتما...

خودت که عبدالزهرایی‌‌‌....

تو فاطمیه هم خواستی‌‌...

پس حتما مادر شهادت نامه ات رو امضا کرده دیگه...

خوش ب حالت

 






تاریخ : دوشنبه 96/8/22 | 3:5 عصر | نویسنده : یاس کبود | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.