سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 96/10/29 | 8:29 عصر | نویسنده : یاس کبود | نظرات ()

سلام اقا محمد...

محمد.دیدی...دیدی گفتم.

من ک میدونستم هم مادرت هم تو به حضرت زهرا ارادت دارید.

مادرت ک سیده.

میگفت تو حتی موقع شهادتت سربند یازهرا سلام الله علیها داشتی...

من ک میدونستم ...مطمئن بودم محمد.هم از چشمات...هم از نحوه شهادتت.هم از لبخندت!

هم از حرفات!

هم از دلبری کردنت.

همونطور ک دل خدا رو بردی...

اره محمد...

میدونستم...

محمد ...

ب نشونی محاسن ب خون سر خضاب شده.

بهم بفهمون چی میخوای بگی...

بهم بفهمون ...

محمد ...خیلی دلم میخواد عکستو ببینم.خیلی...خیلی ...

اون عکس مخصوصه رو .....

تو رو خدا ی کاریش کن دیگه...

داداشی....

داداش....

 






تاریخ : جمعه 96/10/29 | 7:18 عصر | نویسنده : یاس کبود | نظرات ()
تاریخ : جمعه 96/10/29 | 2:11 عصر | نویسنده : یاس کبود | نظرات ()

سلام!

دلم بین الحرمین میخواد!

از اون سفر های تک و تنهایی ک کسی مزاحم دلت نیست.

ک تو بین الحرمین تویی و کسی نمیشناستت!

دلم بین الحرمین و بارون میخواد!

دلم میخواد بشینم ی گوشه.کسی نشناستم...

تصور کن الان رو ب روی گنبد اربابی.

تصور کن ک زائر شدی و کربلا مهمونی.

تصور کن همین ک تو چشمات نم نم بارونه

تصور کن ک یکدفعه ببینی زیر بارونی

چه حالی میده اون لحظه زیارت....

چه حالی میده وقتی ک چشماتو

میبندی و فقط محو حسینی

چ حالی میده وقتی ک یه لحظه 

میبینی توی 

بین الحرمینی ....

 

دلم میخواد بشینم.زار بزنم.گریه کنم ب حال دل خودم.

ب اینکه جا موندم.

به اینکه دل میشکنم...

به اینکه ادم نیستم.

دلم کربلا میخواد....

آقا! پناهم باش...!

به غیر از تو برا من تکیه گاهی نیست...حسین جانم....

.

.

دلم میخواد گریه کنم بگم اقا...ببین جا موندم...از همه کس...از همه چیز....از همشون ...

اقا جون خیلیا میان اینجا ازت برات و اجازه ی....

منم میخوام اقا....

اقا....منم میخوام....

اقا دلم از مردم این شهر گرفته...

دلم از خودم خیلی گرفته...

اقا...امیدم ب توهه....ناامیدم نکن...

شبایی ک هوایی میشم.

خودم رو تو حرم میبینم...

و...

 

 






تاریخ : جمعه 96/10/29 | 8:46 صبح | نویسنده : یاس کبود | نظرات ()

سلام.

ببین من نمیدونم چطوراومدی توی زندگیم و یهو چطور دل بردی!

من میگم ب حضرت زهرا خیلی ارادت داشتی حالا ببین.

دیگه اینقدر اینجوری و عطر یاس و چشمات و لبخندت.

دیگه نماز شب و چشم و نماز اول وقتت.

دیگه استراحت بعد شهادت و خوش اخلاقی زبانزدت....

میخوای بازم برات بگم؟دلیل زیاد  دارم قبل همشو برات ردیف کردم

منتهی چیزی ک میمونه تویی!

 

میدونی چشمات....

پس به نشونی محاسن ب خون سر خضاب شده...

تو چی میخوای بگی...

اینو نمیفهمم...

شهادت و حرفای یکسان....

برام بگو...

تا بفهمم






تاریخ : جمعه 96/10/29 | 8:8 صبح | نویسنده : یاس کبود | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.